پاورپوینت

درس دهم
درس12
درس13
دروس7.8.9
درس پانزدهم
درس شانزدهم
پارسا : 1 - پاک دامن ، زاهد. 2 - ایرانی . 3 - عارف ، دانشمند.
|
نقل:روایت، حکایت. |
عارف:دانا، آگاه. خدا شناس . |
جامه:لباس، پوشش. |
|||
|
رابعه عدویه ملقب به تاجالرجال متولد ۹۵ هجری قمری برابر با ۹۳ هجری شمسی در بصره و درگذشته در سال ۱۳۵ هجری قمری برابر با ۱۳۲ هجری شمسی در بیتالمقدس از متصوفان اولیه بود.او دختر «اسماعیل عدوی قیسی» و کنیهاش امالخیر بود.نام او را از این جهت رابعه گذاشتند که فرزند چهارم خانواده بود. رابعه یکی از کسانی است که فریدالدین عطار در کتاب تذکره الاولیایش از او یاد کرده است. وی با صوفیانی چون حسن بصری، سفیان ثوری و مالک دینار همدوره بود. |
|||||
|
عیال: زن و فرزندان، اهل خانه. |
چراغی روغن: به اندازهی یک چراغ روغن. |
||||
|
عهد کرده بود: تصمیم قطعی گرفته بود. |
مخلوق: آفریده شده، مردمان. |
||||
|
فلان همسایه: (فلان) صفت مبهم. |
خفتهاند: خوابیدهاند. |
||||
|
بخفت: خوابید. حرف «ب» در اوّل فعل از نوع زینت است. |
سیّده: خانم. |
||||
|
امّت: ملّت، مردم، پیروان دین. |
شفاعت: پایمردی، دست گیری. |
||||
|
قحطی: خشکسالی، نایابی |
عظیم: بزرگ، وسیع. |
متفرّق: پراکنده. |
|||
|
ظالم: ستمگر |
درم: سکهی نقره. |
مشقّت: رنج، سختی، دشواری. |
|||
|
خواجه: 1 - بزرگ ، سرور. 2 - مالدار، دولتمند. |
غریب: بیکس، تنها. |
||||
|
الّا: به جُز، غیر از |
میباید: لازم است، بایسته است. |
جاه: مقام، مرتبه، منزلت. |
|||
|
فردا جاهیت خواهد بود: فردا به مرتبهای خواهی رسید. |
مقرّبان: نزدیکان، پیوستگان. |
||||
|
نازند: افتخار میکنند، مینازند. |
مقرّبان آسمان: فرشتگان آسمان. |
دایم: مداوم، مدام، همیشه |
|||
|
روزه داشتی: روزه میگرفت. |
همه شب نماز کردی: تمام شب نماز میخواند. |
||||
|
تا روز بر پای بودی: تا طلوع آفتاب بیدار میماند و مشغول عبادت بود. |
از خواب درآمد: بیدار شد. |
||||
|
هوا: میل، آرزو. |
موافقت: همراهی، اطاعت. |
زیر دست: بنده، خدمت کار |
|||
|
کار به دست من استی: اختیار به دست من است. |
مخلوق: مردمان، انسانها. |
||||
|
از خدمتت نیاسودمی: از خدمت به تو دست نمیکشیدم. |
راه ندید: راه فرار بر او بسته شد. |
||||
|
به خدمتِ تو از آن دیر میآیم: به آن دلیل دیر به خدمت تو میرسم. |
بر جای نهاد: سرِ جایش قرار داد. |
||||
|
نوبت: دفعه، مرتبه، بار |
صومعه: 1 - عبادتگاه راهب در بالای کوه . 2 - دیر، خانقاه . |
||||
|
رنجه مدار: آزار مده، به سختی و زحمت نیفکن. |
ابلیس: شیطان، اهریمن. |
||||
|
زُهره: 1 - کیسة صفراء. 2 - مایع زرد رنگ و تلخ موجود در کیسة صفرا. جرأت، شهامت. |
|||||
|
طرّار: دزد، راهزن، سارق. |
|
|
|||
|
تذکره الاولیا: کتابی عرفانی است به نثر ساده و در قسمتهایی مسجع، در شرح احوال بزرگان اولیا و مشایخ صوفیه به فارسی، نوشتۀ فریدالدین عطار نیشابوری. این کتاب مشتمل است بر مقدمه و ۷۲ باب که هریک به زندگی، حالات، اندیشهها و سخنان یکی از عارفان و مشایخ تصوف میپردازد، و ذکر مکارم اخلاق، مواعظ و سخنان حکمتآمیزشان در این کتاب آورده شده است. |
|||||
|
حسنک وزیر، آخرین وزیر سلطان محمود غزنوی بود که به دستور مسعود غزنوی و به فتوای خلیفهی بغداد، تحت عنوان قرمطی یا اسماعیلی به دار آویخته شد. امیر حسنک، پسر میکال از خاندان دیواشتیج شاهزادهٔ سغدی بود. سلطان محمود او را به خاطر دانش و تجربهاش به وزارت حکومت خویش منصوب کرد. حسنک در زمان حیات محمود به حج رفت و در هنگام بازگشت به دلیل ناامنی راهها از مسیر مصر به غزنی برگشت. در مصر خلعت خلیفهٔ فاطمی مصر را که شیعهٔ اسماعیلی بود قبول کرده و در غزنی تسلیم سلطان محمود کرد. خلیفهٔ عباسی، حسنک را به قرمطیگری متهم نموده و از محمود خواست وی را تسلیم کند. سلطان محمود که به وزیرش اعتماد داشت و مطمئن بود که وی قرمطی نیست به خواست خلیفه جواب رد داد. ابوالفضل بیهقی میگوید که سلطان محمود نسبت به پافشاری خلیفه بر اعدام حسنک محمود به خشم آمد و گفت: «به این خلیفهٔ خرف شده بباید نبشت که من از بهر عباسیان انگشت در کردهام در همهٔ جهان و قرمطی میجویم و آنچه یافته آید و درست گردد بردار میکشند، و اگر مرا درست شدی که حسنک قرمطی است خبر به امیرالمؤمنین رسیدی که در باب وی چه رفتی. وی را من پروردهام و با فرزندان و برادران من برابر است. اگر وی قرمطی است من هم قرمطی باشم!» پس از مرگ محمود غزنوی، حسنک وزیر از جمله کسانی بود که در به سلطنت رساندن محمد پسر محمود و برادر مسعود تلاش فراوان کرد. زمانی که محمد شکست خورد و مسعود غزنوی زمام امور را در دست گرفت، قرمطیگری وزیر پدرش را بهانه گرفته و به درخواست خلیفهٔ بغداد و با پافشاری بوسهل زوزنی، او را به دار آویخت .در تاریخ بیهقی آمده است که زمانی که مادر حسنک وزیر را پس از سه ماه از مرگ پسرش مطلع کردند، گفت: «بزرگا مردا که این پسرم بود! که پادشاهی چون محمود این جهان بدو داد و پادشاهی چون مسعود آن جهان را» جسد حسنک پیش از دفن هفت سال بر سر دار ماند. |
|||||
|
قریب: نزدیک. |
فرو گرفتند: پایین آوردند. |
جگرآور: دلیر، نترس، بیباک |
|||
|
پاهایش همه فرو تراشید: گوشت از پاهایش فرو ریخت. |
سخت: بسیار(در این جا) |
||||
|
دستور: 1 - فرمان ، امر. 2 - وزیر، مشاور. 3 - قاعده ، روش . 4 - اجازه ، پروانه . 5 - برنامه . |
|||||
|
سخت جگرآور: بسیار نترس. |
نهان داشتند: پنهان کردند. |
حدیث: داستان، ماجرا، سخن تازه. |
|||
|
جزع: بیتابی کردن، ناشکیبایی کردن. |
بگریست به درد: با درد گریه کرد. |
||||
|
بزرگمردا که این پسرم بود: این پسرم، مرد بزرگی بود. |
ماتم: غم ، مصیبت ، سوگ. |
||||
|
پادشاهی چون محمود این جهان بدو داد: محمود غزنوی، مقام و دارایی به او داد. |
|||||
|
پادشاهی چون مسعود آن جهان: مسعود غزنوی او را کشت. |
خردمند: عاقل، فرزانه. |
||||
|
سخت نیکو بداشت: بسیار عالی برگزار کرد. |
جای آن بود: شایستگی آن را داشت. |
||||
|
تاریخ بیهقی یا تاریخ مسعودی نام کتابی نوشتهی ابوالفضل بیهقی است که موضوع اصلی آن تاریخ پادشاهی مسعود غزنوی پسر سلطان محمود غزنوی است. این کتاب علاوه بر تاریخ غزنویان، قسمتهایی درباره تاریخ صفاریان، سامانیان و دوره پیش از پادشاهی محمود غزنوی دارد. نسخه اصلی کتاب حدود ۳۰ جلد بوده که به دستور سلطان مسعود بخش زیادی از آن از بین رفتهاست. و از این کتاب امروزه مقدار کمی (حدود پنج مجلد) بر جای ماندهاست. |
|||||
روانخوانی
زمزمهی محبّت
|
زانو زدن: کنایه از احترام گذاشتن. |
کلام: سخن، گفتار. |
حق: خدا، ایزد. |
|
از بر کردن: حفظ کردن، به خاطر سپردن. |
بدگویی: غیبت، عیب کسی را در غیاب وی گفتن. |
در جوار رحمت حضرت حق آرمید: مرد، وفات کرد(کنایه). |
|
دیری نپایید: زیاد طول نکشید. |
معیّن: مشخّص، تعیین. |
بدرقه: مشایعت، همراهی. |
|
عریضه: عرض حال، نامه یا درخواستی که کسی به شخص بالاتراز خود می نویسد. |
میراث: مرده ریگ ، آنچه از مال مرده که به خانوادهاش میرسد. |
مهرگان:جشنی که ایرانیان در روز شانزدهم ماه مهر برگزار میکنند. |
|
فرزانه: حکیم، دانا، دانشمند. |
خرد ورز: عاقل، خردمند، فرزانه. |
والا: برتر، بالا. |
|
دیار: خانه، محل، مسکن. شهر، قبیله. |
فرهیخته: ادب آموخته، دانش آموخته، دارای فرهنگ والا. |
عزم: قصد چیزی کردن، دل بر چیزی نهادن، اراده ، قصد. |
درس هفدهم
فصل هفتم
سرزمین من
تو را ای کهن بوم و بر، دوست دارم
تو را ای گرانمایه، دیرینه ایرانِ من
... تو را ای گرامی وطن، دوست دارم مهدی اخوان ثالث

درس اول
به گفتار پیغمبرت راه جوی دل از تیرگیها بدین آب شوی (فردوسی) گفتار: سخن، حدیث، فرموده، فرمایش. جُستن :1 - طلب کردن . 2 - جستجو کردن . 3 - یافتن . معنی: راه را از فرمایشات پیامبرت جستوجو کن و با سخنان زلال او تیرگیها و آلودگیهایِ درونت را شُستوشو بده.
زیبا زیستن
زیستن: زندگی کردن. رحمت: 1 - مهربانی ، دلسوزی . 2 - بخشایش ، عفو.
سعادت: 1 - خوشبختی . 2 - خجستگی . حکمت: 1 - علم ، دانش . 2 - راستی ، درستی . 3 - کلام موافق حق .
آشنایی باشاعران وادبای ادبیات ایران زمین